خنـکا

ی لبخند تو

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

خدا صد رحمت کند آن نوکر سینه سوخته ای را که مصرع پر مغز " تموم زندگیم مال حسینه" را سرود! تموم زندگیم یعنی تموم زندگیم! عمرم، نفسم، فکرم، هدفم، صدام، مالم و هر چه دارم فدای تو حسین جان... مگر اینطور کمی به رضایت خاطر برسم و الا چطور از زیر بار دین تو بیرون بیاییم! پیرزنی، رهگذری خسته و راه گم کرده دید که از بی پناهی رو به موت بود! پیرزن به دور و برش نگاهی کرد و جز گوسفندی چیزی نیافت. همان را برای مرد زمین زد و از هر چه داشت گذشت...گذشت تا پیرزن به قصری رفت که همان در راه مانده صاحب تاج و تختش بود! پرسید چه بدهم تا لطفش را جبران کنم؟ نانخورها گفتند ١٠٠ نان، ١٠٠ گوسفند، ١٠٠ سکه اما پادشاه گفت این پیرزن تمام زندگی اش را داد اگر من تمام حکومت و تخت پادشاهی ام را به او بدهم تازه حسابمان صاف شده است! 

حسین جان تمام زندگی ما چه ارزشی دارد وقتی خدا در برابر فداکردن تمام زندگی ات، تمام پادشاهی اش را به تو داد و تو را جانشین خود کرد و از رزق ماهی دریا تا قطره قطره باران همه را به تو سپرد! و ما این وسط با دیدن عشق بازی تو با خدا و عشق بازی خدا با تو داریم درس عشق بازی می آموزیم: تموم زندگیم مال حسینه

بأبی أنت و أمی و نفسی و أهلی و مالی

و برای همین آرزو دارم، کاری در خیمه ماتمت نباشد که از عهده من بر نیاید، از کفش جفت کردن تا چایی ریختن تا خدا قوت گفتن به نوکرات. امسال کارم بیشتر تبلیغی بود.مداحی، سخنرانی و روضه، اما برای سال بعد باید بروم پیش رسول و بگویم برای آشپزی کمک نمیخواهی؟

از معجزه ات همین بس حسین جان که روضه خوان کدرِ ناخالصِ سابقه دار هم از تو و خواهرت که بخواند همه گریه میکنند! 

این یعنی خورشید ما آنقدر زلال هست که از پشت ابر تیره هم نور بتابد!!